نمیدانم چه چیزی بنویسم. جمله ای ندارم. میتونم از رنج دختر بودن بنویسم. از کوله ای که دوست دارم جمعش کنم و برای چند روزی به طبیعتی پناه ببرم و نمیشود، بنویسم. بله، میتوانم از چیزهای زیادی بنویسم، اما نمیخواهم از چیزهای زیادی بنویسم. میخواهم امید مثل فشفشه مدام در سرم جرقه بزند و عشق را نفس بکشم و اطمینانی که میخواهد خودش را به چشم هایم برساند تصویر کنم. بله، من عاشق چشم هایی هستم که در آنها اطمینان و امید و عشق برق میزند. این چشم ها به حتم قشنگ ترین چشم های روی زمین اند و تو بگو، وقتی قشنگ ترین چشمها را داشته باشی دیگر چه اهمیتی دارد در همان نقطه ی دیروزی ات ایستاده باشی؟ یا چه اهمیت دارد که اوضاع گند روزگار، همون اوضاع گند همیشگی است؟ بله، مهم چشم هاست، و بعد؟ بعدش هم دست هایی که آرام نمینشینند. تو این طور فکر نمیکنی؟

زن بودن رو یا به دوش میکشیم یا داریم بالا میاریم

قشنگ ترین چشم های روی زمین

یاد بگیر به پای خودت بایستی

چشم ,بنویسم ,امید ,اوضاع ,بله، ,عشق ,و عشق ,قشنگ ترین ,از چیزهای ,روی زمین ,های روی

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نثر نوین من لی غیرک سوالات درس علوم دانلود کتاب آموزش آرایشگری زنانه دنیای شعر و ادبیات وبلاگ آموزش تولید محتوا و سئو سایت Black Clover | شبدر سیاه آموزش زبان انگلیسی به روش کدینگ مرتضی بنی زهرا محمدقربانی قمشی