گاهی با خودم میگم کاش فوتبال بازی میکردم؛ یه بازیکن فوتبال تو یه تیم خوب و لیگ خوب. یه چیز شبیه تصویر شفافی که از فوتبال خارج از این کشور تو تلویزیون میبینیم. برای من حسرت برانگیزه. نه بخاطر معروف شدن، نه بخاطر قهرمان بودن، بخاطر حس اون شادی عجیبی که بعد از زدن گل سراغ آدم میاد. اون شادی عمیق و شور سراسری که فقط تو اون لحظه و اون مکان ممکنه و یه دفعه سر تا سر بدنتو فرامیگیره. اون حس پیروزی که اتفاق افتادنش رو قشنگ حس میکنی، عریانه و این قدر صداش بلنده که همه به پای تو می ایستن و این پیروزی رو جشن میگرن و با تمام وجود با تو فریاد میکشن، و در کنار همه ی این ها، حس تیم بودن و با تیم زندگی کردن. آره، یه همچین چیزهایی تو زندگیم میخوام، چیزهایی که اتفاق نمیفتن.  به جاش یه زندگی معمولی داری، با شادی های معمولی، با پیروزی هایی که یا اتفاق نمیفتن، یا فقط برای خودت مهمن و یا حتی به چشم خودتم نمیان، در حالی که تو هیچ تیمی (و یا حتی اجتماعی) پذیرفته نمیشی و همش در تلاش برای رها شدن از شکست هاتی.  

زن بودن رو یا به دوش میکشیم یا داریم بالا میاریم

قشنگ ترین چشم های روی زمین

یاد بگیر به پای خودت بایستی

تو ,یه ,اون ,رو ,پیروزی ,شادی ,که اتفاق ,یا حتی ,اون شادی ,نه بخاطر ,و این

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سلامت باشی اینجا ماهِ اعظمِ بیان مینویسد... به دنبال دانستن کتاب جامع آزمون صلاحیت بالینی آموزشکده صدرا کپسول مفاصل آراپیس – درمان درد مفاصل ، آرتروز و دیسک کمر آنلاین سیتی بیماری واگیر دار پشتیبان سامانه اکران مردمی جشنواره عمار خانه هوشمند و هوشمند سازی ساختمان